اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

روایت حادثه تروریستی بم از زبان تنها بازمانده حادثه

 

«علی عزیزپور» نوجوان 14 ساله‌ای که از حادثه تروریستی دیشب در جاده کرمان ـ بم جان سالم به در برده است، چگونگی وقوع حادثه دیشب را تشریح کرد.

علی در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در بم افزود: سوار یک خودروی پژوی کرایه به سمت بم در حرکت بودیم که راننده متوجه شد در وسط جاده فردی با لباس نیروی انتظامی در حالی‌ که با سلاح به سمت ماشین نشانه رفته است، با چراغ قوه به خودرو علامت ایست داد.

وی گفت: وقتی که ایستادیم، مرد مسلح جلو آمد و از راننده خواست تا گواهی‌نامه و کارت خودرو را به وی نشان دهد.

مرد مسلح پس از این که کارت ماشین و گواهی نامه راننده را دید از همه خواست پیاده شوند و وقتی که راننده به او گفت برای چه باید پیاده شویم، مرد مسلح جواب داد بعداً معلوم می‌شود.
علی ادامه داد: مرد مسلح چند نفر را که همگی لباس بلوچی به تن داشتند، صدا زد و وقتی که آن‌ها آمدند دست‌ها و چشم‌های همه ما را با چسب بستند و پس از طی مسافتی حدود 50 متر ما را وارد گودالی کردند که چند نفر دیگر هم در آن بودند و بعد به ما دستور دادند که همگی روی زمین دراز بکشیم.

علی گفت: چند دقیقه که گذشت، یک نفر آمد و گفت: بچه کو؟ و وقتی مرا دید، پشت گردنم را با دستش گرفت و نزدیک جاده برد و پس از آن چشم‌ها و دست‌ها و پاهای مرا با چسب محکم بست وگفت: همین جا بایست.

علی از این به بعد شاید ماجرا ندیده باشد اما خودش گفت: چون گریه کرده بودم قسمتی از چسبی که روی چشم‌هایم بود شفاف شده و می‌توانستم ببینم آن‌ها چه کار می‌کنند.
علی عزیزپور ادامه داد: می‌شنیدم که گروگان‌ها می‌گفتند: چرا ما را گرفته‌اید و حتی یک نفر از آن‌‌ها هم فریاد زد "یا حسین" و بعد از آن دیدم که همگی آن‌ها دور گودال حلقه زدند و مردها را در حالی که دست‌ها و پاهایشان بسته بود، به رگبار بستند.

علی اظهار داشت: اشرار با یک تیربار هم که آن را روی ماشین گذاشته بودند، داخل گودال شلیک کردند و حتی گه‌گاه به سمت جاده هم شلیک می‌کردند.

علی در ادامه گفت: صدای رگبارها که تمام شد، رفتند سراغ ماشین‌ها و آن‌ها را با بنزین موجود در باک خودروها به ‌آتش کشیدند و بعد به طرف من 2 گلوله شلیک کردند که هیچ کدام به من اصابت نکرد. آن‌ها پس از این به سرعت سوار ماشین‌هایشان شدند و از محل رفتند.

وی اذعان داشت: من بعد از این‌ که پاهایم را باز کردم، سینه خیز به طرف جاده رفتم و توانستم با یک ماشین خودم را به بم برسانم و قضیه را به‌اطلاع مأموران برسانم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد