اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

آلبوم جدید سندی به نام سبک و سنگین

BARAY DOOSTDARAN GOOROOHE SANDY , ALBUME JADIDESHAN BE ESEME Sabok Sangin BE ZOODY DAR INN SITE PAKHESH MISHAVAD. MONTAZER BASHID.

Baraye Avalin Bar Dar inn weblog.....

Coming Soon : Sunset To Sunrise By Siavash Ghomayshi

بانوی ایرانی در 105 سالگی شهروند آمریکا شد

کمتر کسی آنقدر عمر می کند و از چنان سلامتی برخوردار است که بتواند در آستانه یکصد سالگی به یک کشور جدید مهاجرت کند و در 105 سالگی شهروند آن کشور شود.
قوه بینایی و شنوایی خانم بابایی در 105 سالگی هنوز به خوبی کار می کند
اما این دقیقا همان کاری است که صونا بابایی انجام داده است. او در 99 سالگی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از شش سال اقامت در این کشور اکنون به یکی از تازه ترین و سالخورده ترین شهروندان این کشور بدل شده است.
خانم بابایی یکی از هفت هزار نفری بود که سه هفته پیش در روز 25 اکتبر طی مراسمی در شهر پومونا در غرب لس آنجلس سوگند شهروندی یاد کردند.
وقتی خانم بابایی که تنها با کمک عصا راه می رود با موهای یکدست سفید و چشمان درخشان در جایگاه خود نشست تا آماده مراسم شود یکی از مقام ها با صدای بلند اعلام کرد که "توجه بفرمائید: ما یک بانوی 105 ساله داریم که هنوز راه می رود". این حرف جمعیت حاضر در سالن را غرق شادی کرد.
روز بعد از مراسم عکس خانم بابایی صفحه اول روزنامه لس آنجلس تایمز را مزین کرد. بسیاری دیگر از رسانه های آمریکایی هم خبر شهروند شدن او را منعکس کردند.
خانم بابایی به لس آنجلس تایمز گفت: "آمریکا چتر بزرگی است که به خیلی ها فرصت می دهد زیرش پناه بگیرند. به خاطر خوش قلبی مردم آمریکا می خواهم جزوی از آنها باشم."
او نه تنها یکی از تازه ترین بلکه همچنین یکی از سالخورده ترین شهروندان آمریکاست. به گفته اداره خدمات شهروندی و مهاجرت آمریکا در میان کسانی که شهروند این کشور می شوند خانم بابایی از نظر سنی در جای چهارم قرار دارد.
خانم بابایی برای راه رفتن تنها نیاز به عصا دارد
یک مرد ارمنی 117 ساله پیرترین مهاجری بود که در سال 1997 در لس آنجلس تابعیت این کشور را پذیرفت.
آنتوان بابایی، کوچکترین فرزند خانم بابایی که 57 سال دارد، می گوید که مادرش هنوز سوزن نخ می کند، قوه بینایی اش 20/20 است و گوش هایش هم خوب می شنود.
خانم بابایی اکنون با یکی از فرزندانش در دامنه رشته کوه های سن جاسینتو در شهر "پام دزرت" (Palm Desert) کالیفرنیا که از لحاظ جغرافیایی و طبیعی بی شباهت به زادگاهش نیست زندگی می کند.
او در سال 1901 در روستای کوهستانی قاراباغ در غرب دریاچه ارومیه متولد شد و در 12 سالگی ازدواج کرد.
حاصل این ازدواج 10 فرزند است که اکثر آنها به آمریکای شمالی مهاجرت کرده اند. سابقه مهاجرت فرزندان خانم بابایی به اواسط دهه 60 میلادی برمی گردد. او همچنین 13 نوه و شش نتیجه دارد.
مختار، همسر خانم بابایی در 103 سالگی پس از 84 سال زندگی مشترک فوت کرد. بزرگترین فرزند او، محمد، 11 سال قبل در سن 68 سالگی دار فانی را وداع گفت.
خانم بابایی که در حدود 70 سال پیش شناسنامه گرفته راز طول عمر خود را در هوا و غذای خوب می داند. با خنده می گوید آب و هوا و غذای سالم به علاوه یک خانواده خوب سلامتم را تضمین کرده است. به خصوص به انگور و ماست قاراباغ اشاره می کند.
اما پرس و جویی درباره خانواده اش نشان می دهد نقش وراثت در سلامت و طول عمر او کمرنگ نیست.
دو پسر خانم بابایی در شهر پام دزرت کالیفرنیا رستوران دارند
برادر بزرگ او 117 سال زندگی کرد و خواهر و برادر کوچکترش که به ترتیب 97 سال و 101 سال دارند هنوز در قید حیاتند. دو برادر دیگر او فوت کرده اند.
اما زندگی برای خانم بابایی خالی از مشقت نبوده است. چنانچه بسیاری از ایرانیان تا پیش از فرا رسیدن عصر مدرن تجربه کرده اند ناامنی به خصوص در اثر درگیری های قبیله ای گریبانگیر کشور بود.
او تعریف می کند که در کودکی برای گریز از قبایل متجاوز مجبور بوده است با خانواده اش در چاه های آب پنهان شود. سال هایی را به یاد می آورد که با خانواده شوهرش در قلعه ای موسوم به "سنگ کاظم" در کنار دریاچه ارومیه تحت محاصره کردها بود. شوهر خانم بابایی از سرداران کاظم خان بود.
اشتیاق و علاقه ای که با آن خاطراتش را نقل می کند نشان می دهد نور زندگی تا چه حد در وجودش می تابد.
او در پاسخ به این سوال که شگفت انگیزترین چیزی که در این 105 سال دیده چه بوده است روزی را به یاد می آورد که در صفحه تلویزیون ها شاهد پا گذاشتن انسان بر کره ماه بود. با خنده ای زیرکانه تعریف می کند که آدم ها روی سطح ماه بند نمی شدند و با هر قدم به هوا می رفتند.
هرچند زندگی در آمریکا و در کنار فرزندانش را با آغوش باز پذیرفته اما از گذشته و ریشه هایش با حسرت یاد می کند.
خانم بابایی با یکی از پسرهایش در شهر "پام دزرت" در دو ساعتی لس آنجلس زندگی می کند
او که به زبان آذری حرف می زند با افتخار می گوید که اسم پدرش حبیب و نام مادرش دلبر بود. اما وقتی از پدرش صحبت می کند به فارسی می گوید: "پدرم خیلی خوشگل بود." و البته این زیبایی به او هم به ارث رسیده است.
در پاسخ به این سوال که آیا هنوز به دیدار خانواده اش در قاراباغ می رود برای یک لحظه بغض گلویش را می گیرد و می گوید برادرش هنوز آنجا زندگی می کند و در سفرهای ایران به دیدارش می رود.
اما معلوم است که در آمریکا به او خوش می گذرد و می گوید که "من هم مال اینجا هستم و هم مال ایران." خانواده هم بی دریغ به او محبت می کنند. آنتوان، پسر خانم بابایی، در دقایقی که به دیدار او رفته ایم چندین بار روی مادر را می بوسد.
اکثر بچه ها، نوه ها و نتیجه هایش در آمریکای شمالی زندگی می کنند و دلبستگی به آنها بوده که او را در این سن به این سرزمین دوردست کشانده است.
اداره مهاجرت آمریکا خانم بابایی را به خاطر ملاحظات سنی از انجام آزمون تاریخ و زبان انگلیسی معاف کرد.
او پس از یاد کردن سوگند شهروندی در پاسخ به سوال خبرنگاران که به عنوان شهروند جدید چه خواهد کرد گفت: "من حالا یک آمریکایی هستم. می خواهم رای بدهم."
__________________