بلوغ

 

نویسنده: ایران.م

میدونی دوره بلوغ چرا سخته و آدم چرا اینهمه در این دوره اشتباه میکنه؟ به نظر من دلیلش اینه که آدم در این دوره از یک مرحله عبور میکنه و به یک مرحله جدید وارد میشه. در حالیکه هنوز وارد مرحله جدید نشده و مهارت نداره از ابزارها و ویژگیهای جدید این مرحله استفاده کنه و از نظر فیزیکی توانایی استفاده از اون ابزارها رو نداره و از جهت روحی و احساسی پختگی لازم رو کسب نکرده صرفا به خاطر ظهور یک سری علائم ظاهری و یا حرف مردم و یا دلایل سطحی دیگه شروع میکنه به استفاده از اون ویژگیها و خوب اینی میشه که میدونیم.

در بعضی مراحل زندگی ما همون اتفاقات دوباره رخ میدند، خیلی وقتها آدمهایی رو میبینیم که به علت عدم بلوغ کامل روحی با استفاده نا بجا از ابزارها و روشهای به ظاهر بیضرر باعث ضربه زدن به خودشون و اطرافیانشون میشن.

برای مثال توی یک مرحله ای ما به این نتیجه میرسیم که باید بدون خجالت حرف دلمون و بزنیم و تابوهای اجتماعی رو بشکنیم. بقول معروف رک باشیم و از گفتن حقیقتها خجالت نکشیم. در حالیکه توانایی تشخیص این رو نداریم که این رک بودن با بیشرمی فرق باید داشته باشه. رک بودن نباید باعث رنجوندن دیگران بشه و رک بودن به معنای بزرگتر جلوه دادن نیست.

از این مثالها خیلی زیاد میشه پیدا کرد. یکی از ویژگیهای مهاجرت و شروع یک زندگی جدید اینه که آدم تو سن بیست و چند سالگی باید بشه یک بچه نوزاد و کلی چیز جدید یاد بگیره و کلی فرهنگ جدید و هضم کنه. یک بار دیگه بالغ بشه، یاد بگیره خرید کنه، سوار اتوبوس بشه، با تلفن صحبت کنه، ورزشها و تفریحات تازه یاد بگیریم و یاد بگیریم مست کنیم و الی آخر.

به همین دلیل ما مهاجرها تو سن سی و چند سالگی باز بالغ میشیم، بعضیهامون تو سربالایی بالغ شدن میمونیم و سالها فقط پشت لبمون سیاه میمونه و آخرش هم ریش در نمیاریم!
بعضی هنوز هیچی نشده شروع میکنیم تیغ انداختن صورتمون و آخرش هم کسی نمیفهمه این صورت با تیغ صاف شده یا کوسه هستیم!

بگذریم، چیزی که میخوام بگم اینه که آدمها توی هر سنی ممکنه دوباره و چند باره بالغ بشن. بلوغ در هر چیزی دردآور و سخت هست. فقط میشه امیدوار بود هرچقدر ما تجربه دار تر میشیم و انسانتر میشیم این بلوغ برای خودمون و دیگران کمتر دردآور و سخت بشه.

نمیدونم، شاید هم اشتباه کنم. خودم این رو چندباره میخونم و اگه چیزی به ذهنم رسید دوباره مینویسم.